هیچ !

 

دلم که تنگ میشود راهم را کج میکنم به طرف خیابان ولیعصر ... خودم را گم میکنم در گوشه و کنار پارک ساعی .... گور خودم را گم میکنم توی هیاهوی جمعیتی که دلشان میخواهند قهقهه بزنند عشقبازی خود را بر روی نیمکت های پنهانی و سرد توی پارک که گله به گله کنار هم نشسته اند. اما باز هم بین این همه دست و گردن و آغوش و بوسه ... بین این همه ... جای تو .... خالیِ خالیست !

حالا دلم تنگ شده .... ببین . همه ی نیمکت ها خالی هستند.

 

هیچ !...

من دلم یک قطره پاییز میخواهد

یک شب یلدا

یک روز عید

من دلم یک دنیا تو را میخواهد

با آن رقص دلبرانه ی خورشید توی چشمانت

- وقتی نگاهم میکنی -

ارباب تمام لحظه های شیرینم

من عجیب دلم هوای تنت را کرده است.

 

مریم

هیچ !...

 

من با خدا قرار گذاشتم

اگه بازم بخواد قایم موشک بازی کنه

من دیگه چشم نمیذارم

خسته شدم

بس که گمش کردم !

هیچ !...

تو همان ششمین نفری

پیش از تو

پنج نفر دیگر

توی این پارک شلوغ

فال مرا میدانستند

تو همان ششمین نفری

که توی دستان کوچکت

فال آدمها را

میفروشی

به قیمت فریاد

تحقیر

به قیمت اشکهایی

که پشت سیاهی چشمانت

پنهان کرده ای

 

هیچ !...

ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ي ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺳﺮ ﻣﻴﺰﻧﻢ ﺑﺎ ﻳﻚ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﭼﺎﻱ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﻨﻮﺯ ﭼﻨﺪ ﺧﺎﻧﻪ  ﻛﻪ ﺣﻞ ﻛﻨﻤﺖ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮن ﺑﺎ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﭼﺎﻱ ﻧﻴﻢ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺗﺎ ﺟﺪﻭﻝ ﺑﻌﺪﻱ!   هیچ !...

راستی !

.

.

.

ماهی قرمزم هم مرد !

هیچ !...

ماه همیشه پشت ابر نمیمونه  

من برگشتم 

هیچ !...

دخترکی را میشناسم که غمگین است. او هر روز صبح دماغ بزرگش را توی کوله پشتی کوچکش جا میدهد و با خود به همه جا میبرد. توی تاکسی، اتوبوس، مترو، خیابان، زمین، آسمان... آسمان که میگویم همان آپارتمان چند طبق هیچ !...

پریناز  دوست خوب قدیمی  فقط بدون  دلم برات خیلی تنگ شده بعد از این همه مدت اومدی  بدون هیچ نشونی  یه پیغام گذاشتی که تا همین حالا هم قلبم داره تند تند میزنه از خوندنش  تورو خدا  اگه این پست رو میخونی  هیچ !...

این کافه که هیچ تمام کافه های دنیا هم بدون تو .... هیچ ! .... این شعری بود که چند روز پیش به طور کاملا بداهه  برات  اسمس کردم. درست لحظه ای که به خاطر یه مسئله کاری مجبور شدم بدون تو برم به یه کافه کو هیچ !...